مامان جان
سلام مادر جان، همه تو رو یادشون رفته عزیزم، اما من نه هنوزم تو رو یادم نرفته، قربون دستای کوچولوت برم که نشد تو دستام بگیرم، قرار بود با هم این ماه رمضون همراه باشیم، قرار بود سر سفره افطار با بابایی بشینیم و اون افطار کنه و ما کنارش باشیم اما نشد، نمیدونم چرا نشد اما نشد، مامانی عزیزم، این روزا خیلی خرابم، از هر کی میرسم میپرسم که تو منو میبینی، تو هم مثل من دلتنگ میشی، میگن تو هم ما رو میبینی، پس برام دعا کن مادرم برام دعا کن که این روزا هم بگذره باشه مامان جان برام خیلی دعا کن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی